اين يك نوار ضبط شده است !

حامد احمدي
matarsak_h@yahoo.com

قضيه از اون روزي شروع شد كه من صداي خودم رو ضبط كردم ،كه اي كاش دستم مي شكست و اين كار و نمي كردم. فقط محض تفريح بود. نمي دونم شايد هم از سر بيكاري ولي فكر مي كنم ضبط اين مطالب همه چيزر و روشن كند و مشكلي پيش نياد .
(طنابو محكم كرد.)
وقتي به صدام گوش كردم ،از خودم متنفر شدم . مي گم از خودم چون بعدش كه رفتم جلوي آينه و به صورتم دقيق شدم، متوجه شدم كه چه زشتم خال داشتم وموهام اون طوري كه فكر مي كردم نبود حتي رنگ صورتم هم با اوني كه تصور مي كردم فرق داشت، دهنم گشاد بود. فكر كردم شايد دليل بدي صدام همين دهنمه .
(چهار پايه را گذاشت و رفت آشپزخانه ،جايي كه صدايش ضبط مي شد.)
وقتي كسي بهم زنگ مي زد و با اين صداي زشت روبرو مي شدچي فكر مي كرد ؟از اون هم متنفر شدم .چرا تواين مدت كسي نگفته بود صدات بده ؟ اگه خواننده مي شدم چي؟ اون وقت هيچ كس كاست هاي منو نمي خريد .
( برگشت به هال از روي ميز سيگار ي برداشت و روشن كرد هيچ عجله اي نداشت حتي كمي هم لفتش مي داد.)
اي كاش الان كسي زنگ بزنه و ازش بپرسم چرا تا حالا اينو بهم نگفته. لعنت بر شيطان . راستي چرا زنم چيزي نگفته صداي اون عاليه، نرم و لطيف. ولي موضوع اينه كه صداي من نه تنها نرم و لطيف نيست حتي زمخت هم نيست به ياد يكي از دوستان دانشجوم افتادم بهش مي گفتيم او اخواهر البته همين صداش باعث اواخواهري اش شده بود .راستي مردم در مورد صدام چي فكر مي كنن.
(نشست روي چهارپايه، الان يه زير سيگاري دستش بود .اصلاً شبيه آدم هايي كه مي خواهند خود كشي بكنند نبود. شايد دليل كافي نداشت به ساعت نگاه كرد .صداي درآمد.سريع طناب را بازكرد و چهارپايه را گذاشت آشپزخانه دستگاه ضبط راكه بست زنش اومد تو )
«سلام » «سلام» «بيرون چطور بود؟» سوال مزخرفي بود فقط واسه اينكه چيزي بگم پرسيدم «مثل هميشه!» مي خواستم در مورد صدام بپرسم ولي گفتم« بيا به اين كاست گوش كن. صداي ضبط شده منه»
( زن بابي ميلي دكمه ي دستگاه رازدصدايي نيامد.)
«يه كم بزن عقب» مي خواستم برم بيرون .« من ميرم بيرون » «كجا؟» « مي خوام يه كا ست بخرم، يه كاست جديد از يه خواننده ي جديد .»
(زن متعجب نگاهش كرد .)
رفتني تو آينه به خودم نگاه كردم، خوشگل بودم .نه اون خوشگلي كه خودم فكر مي كردم يه خوشگل معمولي، بدون چشماي آبي و با خال و دهن گشاد زنم داشت به صدام گوش مي كرد پرسيدم «چطوره؟»«مثل هميشه!»

«ببين ،واسه خواننده شدن خوبه ؟»
«نمي دونم !» دروبستم و رفتم بيرون مي دونستم صدام قشنگه فقط يه كم بايد زمخت تر مي شد ،تا ديگه تو اداره هم مثل دانشگاه بهم نگن اواخواهر .....
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30886< 1


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي